کد مطلب:304467 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:174

سخن ابوجعفر حسنی، درباره مظلومیت علی
دراین پرسش و پاسخ، سخن بر سر این است كه، چرا مردم به علی علیه السلام عشق می ورزند؟ امّا به گونه ای ضمنی، به ویژه با آوردن تشبیه و مثال، بر مظلومیّت آن بزرگوار نیز اشاره شده است كه تامّل و دقّت را می سزد.

ابن ابی الحدید گوید: خدا ابوجعفر حسنیِ نقیب رابیامرزد كه هیچ عالم فاضلی نمی توانست منكر فضل و علم او شود و از سخن، سخن خیزد. باری به او گفتم از چه روی مردمان علی بن ابی طالب(ع) را دوست دارند و دلباخته اویند و خود را در راه عشق او به كشتن می دهند؟ و خواهش كردم، در پاسخ من از دلیری و دانایی و سخنوری و دیگر ویژگیهایی كه خدای تبارك و تعالی بخش فراوان و پاك و پاكیزه آن را، به علی بن ابی طالب(ع) عطا فرموده است سخنی به میان نیاوَرَد كه دلیران و دانایان و سخنوران بسیارند. ابو جعفر خندید و گفت: وه، كه چه عهد و پیمانی با من می بندی و سخت می گیری! آن گاه گفت: این جا مقدمه ای لازم است كه نخست باید آن دانسته شود و آن این است كه بیشتر آدمیان، سرخورده و ضرب دیده دست روزگارند و نیز در این كه بیشتر مستحقان، محرومند شكی نیست. بسا دانشمندی كه از دنیا تهیدست و بی بهره است. و بسا نادانی كه در نهایت توانگری و روزی گشادی، دیده می شود. بسا رزمنده دلیرِ جنگ آزموده ای كه از پایداری او در نبرد به مردمان سودها رسیده است ولی برای او آن قدر حقوق و شهریه ای كه پایمرد نیازمندیهای او باشد نیست. اما بسا ترسوی بزدل رمنده از كارزاری كه از سایه خود می ترسد، امّا مالك بخش بزرگی از دنیا و دارنده سهم فراوانی از مال و خواسته و تنخواه است. چه بسیار خردمند روشن رأیِ دوراندیشِ استواری كه در تنگدستی است، و چنین بزرگمردی به چشم خویش دلقك دیوانه ای را می بیند كه ثروت و خوشی بر سر و روی او می بارد و روزگار چون گاوی شیرده پستانهای لبریز از شیر خود را در دهان او گذارده است. چه بسیارند دیندارانی پرهیزگار كه به بهترین روی فرمان خدای تعالی را می برند و او را از جان و دل به یگانگی می ستایند، اما از دنیا بی بهره و كم روزی اند، و هم آنان می بینند فلان یهودی یا نصرانی یا زِندّیق لامذهب بسیار مال دارد و خوش احوال است، حتا آنكه بیشتر اوقات همین طبقات شایسته و مستخق و محروم نیازمند طبقاتی می شوند كه ابداً و به هیچ روی شایستگی و استحقاقی ندارند. تا بدانجا كه احتیاج و نیازمندی، این افراد شریف را به خواریِ دست دراز كردن پیش آن ناكسان و كرنش در برابرشان وا می دارد، خواه برای دفع ضرر و زیانی باشد یا برای طلب سود و منفعتی. و طُرفةتر، آنكه در میان همین طبقات مستحق هم آنكه استحقاقش كمتر است به میزان كمتریِ استحقاق، از بیشتریِ رزق و روزی بهره مند است. ما به چشم خویش می بینم كه درود گری چیره دست یا بنّای استاد كار و دانا یا نگارگری بی همتا یا صورتگری شیرینكار، در نهایت تنگدستی و زمین گیری و گمنامی و بیچارگی به سر می برد. اما افراد دیگری از همان طبقه كه در آن حدّ از اعتبار و حذاقت نیستند و در همان رشته خود به پای آن استادان حاذق بی همتای شیرینكار نمی رسند، بسیار فراخ روزی اند. و نه تنها مردمان مراجعه شان به این افراد فرو دست زیادتر است؛ كه برای آنان سر و دست می شكنند. و در نتیجه همین افراد دوّم، كسب و كارشان رونقی بیشتر دارد و روزگاری خوشتر و گذران بهتری دارند. تا اینجا كه گفتم حال و روز افراد برگزیده اجتماع و مستعدّان و مستحقان و شایستگان بود. امّا حال كسانی كه از طبقه فاضله جامعه نیستند، همچون بیشتر مردم خرده پا، خود آشكار است. اینان نیز ازكینه ورزی نسبت به دنیا و نكوهش آن و خشم حاصله از حسادتی كه بر همگان و همسایگان خود می ورزند خالی نیستند، و در میان همین مردم هیچ كس دیده نمی شود كه بدانچه دارد قانع و از زندگی خود خشنود باشد؛ بلكه همو نیز همواره در مقام زیادت طلبی است و، وضعیتی بالاتر از آنچه را كه دارد می جوید. سپس ابوجعفر نقیب گفت: حال كه این مقدمه را دانستی بدانكه معلوم و مسلّم است كه علی(ع) نه تنها مستحقِ محروم بود؛ كه سرورِ مستحقان و محرومان و سر دسته و بزرگ آنان بود. و باز معلوم و مسلّم است كه كسانی كه مورد ستم قرار می گیرند، و دچار اهانت و ستمدیدگی می شوند همه هوا دار یكدیگر می گردند و پشت به پشت هم می دهند و همگی در برابر نامستحقانِ توانگر و دنیا دوستانی كه جهان را در دست دارند و بر آن چنگ انداخته اند و به آرزوهای خود رسیده اند، قد علم می كنند و همدست می شوند؛ زیرا كه همگی این مستحقان و محرومان شایسته همچنانكه در آنچه دلشانرا به درد آورده و ناخشنودشان ساخته و نیش گزندش آنان را گزیده است، شریك اند؛ در غیرت و حمیّت و زیر بار ستم نرفتن و ابراز خشم نسبت به عزیزانِ بی جهتی كه بر شایستگان و برگزیدگانِ اجتماع چیره گشته، و بر آنان سروری می كنند، و به منافع و مزایایی دست می یابند و به مراتب و مقاماتی می رسند كه حق این شایستگان و محرومان است، ولی بدان دست نمی یابند نیز، شریك و همدست و همداستان اند. پس هنگامی كه اینان - یعنی این گروه محروم - كه همگی در طبقه اجتماعی و هواداری از یكدیگر برابرند، به خاطر هم تعصب می روزند و جانفشانی می كنند، چگونه است كه وقتی از این میان یكی از همه والاتر و بالاتر و بزرگ مرتبه تر و اندازه فضائلش از همه بیشتر و شرف و بزرگواری و كرامتش، نه تنها در حد كمال، كه از هر مقیاسی برتر است و جامع و گردآورنده همه فضیلتها، و حائز و در بردارنده همه ویژگیها و ستودگیهاست، محروم و محدود بماند و دنیا همه تلخیهای خود را به او بچشاند. و نه یكبار و دوبار و صد بار كه همواره و همه روز آزارِ روزگار، كام او را با شرنگِ ناكامی ناگوار سازد، و از دنیا جز سختیهای دلگداز و آزارهای جانگزا و رنجهای توانفرسا چیزی نبیند. و ببیند آنكه فرودستِ اوست فرادستِ او شود. و ناكسان فرومایه كه هیچ كس آنان را به چیزی نمی شمرد و دل كسی به حكمرانی آنها بار نمی داد، و حكومت، چنان اراذلی را بر نمی تافت و چشم نمی داشت تا در كار حكومت و فرمانروایی در آیند. و فرمان شان بر علی(ع) و فرزندان و خاندان و خویشان او روا شود و در آخر كار نیز، این ابرمرد، در محراب عبادت خویش به دست همان ناكسان شهید شود، و فرزندانش پس از او كشته و حرم محترم او به اسیری برده شود و حتّا خویشان و عموزادگان او با همه فضیلت و زهد و عبادت و جوانمردی و آزادگی و جود و كرم و بهره بری مردمان از وجودهای نازنینشان، پیگیری و ردگیری شوند تا كشته یا آواره یا زندانی گردند. مگر ممكن است كه، بشریت، سرتاسر، بر دوستی این ابرمرد یكدل و یك داستان نشود، به مهر او دل نبندد؟ مگر دلها می توانند كه او را نخواهند و به او وابسته نشوند و عاشق او نگردند؟ تا بدانجا كه در راه عشق به او دل ها آب شود و جان ها فانی گردد، كه این همه به خاطر یاری دادن او و غیرت ورزیدن در راه او و ابراز انزجار و تنفّر از ظلمی است كه به او رسیده و نشان دادن ناخشنودی خود از آنچه بر سر او آورده اند، می باشد. این معنا كه گفته شد در سرشت بشر سرشته و در نهاد او نهاده است. در مقام تشبیه می گویم كه اگر گروهی از مردم بر كنار گردابی ژرف یا رودخانه ای سیل آسا ایستاده باشند و ببینند كه كسی در آن آب بیفتد و شنا نداند و دست و پا زند، مردمی كه بر لب آب ایستاده اند، بنابر سرشت انسانی و طبیعت بشریِ خود، بر او شدیداً دلسوزی می كنند، و ترحم می ورزند، و دسته ای از همان مردم بی هیچ تأملی خود را در آب می افكنند و به طرف او می شتابند، تا او را برهانند. آنان در این كار هیچ پاداشی نمی خواهند و توقع هیچ سپاسگزاری یادستمزدی و چشمداشت ثواب اخروی هم ندارند. چه بسا كه در میان همین دسته ای كه خود را به آب می زنند، كسانی هم باشند كه دنیای دیگر را باور نمی دارند؛ چرا كه «این كارها، كار دل است». طبیعت بشری و سرشت آدمی چنین است كه نوعدوست باشد و گوئیا هر یك از اینان كه خود را برای نجات آن غریق، به آب می افكند در دل خود می اندیشد كه این خودِ اوست كه به آب افتاده و در حال غرق شدن است. پس همان سان كه اگر خود او غرق می بود برای نجات و رهایی خویش دست و پا می زد، هم اینك نیز برای رهانیدنِ این همنوع خود كه به چنین حالت سخت ناگواری دچار شده است دست و پا می كند و خود را در معرض هلاكت قرار می دهد. باز برای مثال اضافه می كنم كه اگر پادشاهی به مردمان شهری از مملكت خود ستمی سخت روا دارد، اهل این شهر همگی پشت به پشت یكدیگر می دهند و همدست می شوند و دیگران را به یاری می خواهند، تا دادِ خویش را از آن پادشاه ستمگر بستانند. حال اگر در میان این مردمِ ستمدیده، بزرگمرد والاتبارِ عالی مقامی باشد كه پادشاه، بیشترین ستم را بر او كرده باشد و مال و منال او را گرفته و فرزندان و خاندان او را كشته باشد، بسیار عادی و طبیعی است كه توجه مردمان و پشتگرمی آنان و گردن نهاد نشان بر حكم چنین بزرگمردی، برتر و بیشتر از هركس دیگر باشد. برای همین، مردم شهر به دور او گرد می آیند و بدو پناه می برند و او را رهبر واقعی خود می شناسند؛ زیرا كه سرشت آدمی به گونه غیر قابل انكاری چنین امری را ایجاب می كند و آدمی نمی تواند جز این، كاری كند و از چنین شیوه ای سرباز زند. [1] .

قصّه مظلومیّت امام علی(ع)، ماجرای تلخ و ناگواری است كه پیامبر گرامی(ص) از پیش بدان اشاره كرده بود؛ از جمله فرموده بود:

یا عَلِّیُ، اَنْتَ الْمَظْلُومُ مِنْ بَعْدِی. فَوَیْلٌ لِمَنْ ظَلَمَكَ وَ اْعتَدی عَلَیْكَ... [2] ای علی! تو پس از من، همواره مظلوم خواهی بود، وای بر كسی كه بر تو ظلم كند و تعّی روا دارد!

اَخْبَرَنی جَبَرئیلُ(ع) اَنَّهُمْ یَظْلِمُونَهُ وَ یَمْنَعُونَهُ حَقَّهَ وَ یُقاتِلُونَهُ وَ یَقْتُلُونَ وُلْدَهُ وَیَظْلِموُ نَهُمْ بَعْدَهُ وَ اَخْبَرَنِی جَبْرَئیلٌ عَنِ اللَّهِ - عَزَّ وَ جَلَّ - اَنَّ ذلِكَ الظُّلْمُ یَزُولُ اِذا قامَ قائِمُهُمْ... [3] جبرئیل به من خبر داد كه آن ها به او ستم می كنند و مانع حق او می شوند. با او می جنگند و پس از او فرزندانش را می كشند. آن ها ستم می كنند و جبرئیل از سوی خداوند به من خبر داد: هنگامی كه قائم آن ها قیام كند، این ستم پایان خواهد پذیرفت.

روایاتی نیز وارد شده كه پیامبر برای مظلومیت آن حضرت گریسته است؟ از جمله، روزی بر سر و محاسن امیرمؤمنان اشاره فرمود و با صدای بلند گریست. پرسیدند: چرا می گریی؟ فرمود:

ضَغائِنُ فی صُدوُرِ قَوْمٍ لایُبدْوُنَها لَكَ حتَّی یَفْقِدوُنی. [4] [گریستنِ من] به سبب كینه هایی در سینه كسانی است كه تا من زنده ام اظهار نمی كنند.

این كینه های نهفته در سینه هایِ این قومِ بدنَهاد، كه در روز سقیفه سر برآورد و آن مظلوم را، كه تنها سزاوارِ برای جانشینی پیامبر(ص) بود، كنار زده و حقِّ الهی او را نادیده گرفت، به تعبیر فاطمه(س) ریشه در سوزش تیغ باطل برانداز او داشت، و از بی باكی اش از مرگ، و صلابت و سرسختی اش در سركوبی دشمنان خدا و دین خدا و پیامبر او، مایه می گرفت. و این تنها سخن فاطمه(س) نیست، بلكه هر كاوشگرِ با انصافی كه زندگی مظلومانه علی(ع) را كاویده است بدان معترف است. ابن ابی الحدید در این باره، می گوید: «هر خونی را كه پیامبر(ص) ریخته بود، چه به شمشیر علی(ع) و چه به شمشیر دیگران، عرب پس از رحلت پیامبر(ص) همه آن خون ها را به حساب علی(ع) گذاشتند؛ زیرا میان وابستگان پیامبر، بنابر سنت و عادت و آیین اعراب، هیچكس سزاوارتر از علی نبود كه آن خونها را به حساب او بگذارند و این عادت عرب است كه نخست خون كشته شدگان خود را از شخص قاتل مطالبه می كند و هر گاه قاتل بمیرد یا انتقام گرفتن از او دشوار و غیر ممكن شود، آن را از برجسته ترین افراد خاندان قاتل مطالبه می كند. [5] .


[1] جلوه تاريخ در شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 5، ص 66 - 70، شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 10، ص 223 - 225.

[2] موسوعة الامام علي بن ابي طالب(ع) في الكتاب و التاريخ، ج 9، ص 413.

[3] دانشنامه امام علي(ع)، ج 13، ص 230، مقاله رضا مختاري به نقل از المعجم الكبير، ج 11، ص 61.

[4] دانشنامه امام علي(ع)، ج 13، ص 230، مقاله رضا مختاري به نقل از المعجم الكبير، ج 11، ص 61.

[5] شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 300.